اشاره:

کارنامه سلطنت 57 ساله پهلوی ها پر از گزارش ها و داده های تیره و تاریک. وابستگی، فرصت سوزی، هدر دادن منابع کشور، خوشگذرانی و عیاشی، تجمل پرستی و نادیده گرفتن سرمایه عظیم مردمی است که از مطالعه آن نکاتی ارزشمند برای نسل فعلی بدست می اید.
خالی از لطف نیست که برای شروع پرونده ویژه انقلاب ، به نمونه هایی از این موارد اشاره کنیم:


در سفر محمدرضا به آمریکا و در یک مجلس شام خصوصی، محمدرضا یک دست جواهرهای فوق العاده نفیس و منحصر به فرد شامل: «گردبند برلیان، گل سینه الماس، دستبند جواهرنشان، انگشتر الماس و گوشواره های برلیان» را به ژاکلین کندی [همسر جان اف کندی رئیس جمهور وقت آمریکا] هدیه داد و در برابر سخاوتمندی بزرگ و بی نظیر و البته سفیهانه شاه، کندی یک نقاشی آبرنگ به فرح هدیه داد و مدعی شد که این نقاشی از کارهای خود او در زمان تحصیلش است.

ژاکلین هم که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود یک کراوات رنگ و رو رفته به محمدرضا هدیه داد و ادعا کرد که این کروات متعلق به جورج واشنگتن [اولین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا] بوده است!

هدایای رئیس جمهور آمریکا و همسرش حتی یک دلار ارزش نداشت! در حالی که من می دانستم محمدرضا برای خرید جواهرهای عتیقه صدها هزار دلار هزینه کرده است.1


گاهی هنرمندان را دعوت می کردیم که بیایند و هنرنمایی کنند. از جمله این افراد یکی هم آقای غلامرضا کیانپور وزیر دادگستری (اطلاعات بعدی) بود که هم سرپنجه بسیار خوب داشت و ویلون را عالی می زد و هم خیلی هنرمندانه می رقصید (!) کیانپور لباس زنانه می پوشید و حرکات و اطوار زنانه در می آورد و ضمن خواندن، اشعار و ترانه ها به خوبی می رقصید!
یک هنرمند دیگر هم داشتیم که در حلقه دوستان نزدیک فرح قرار داشت. این مرد هم که بعدها به ریاست سازمان برنامه و بودجه و مشاغل بالای دولتی رسید به راستی آتشپاره ای به معنای واقعی بود.
عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه هم خوب با آلات و ادوات نوازندگی آشنا بود و هم خیلی خوب می رقصید. همسرش هم خواننده اپرای تهران بود. مجیدی خیلی علاقه داشت در میهمانی ها اداری «هارولوید» هنرپیشه آمریکایی را تقلید کند و میهمانان را بخنداند! اینها وزرای حکومتی بودند که می خواست ایران را به آستانه «تمدن بزرگ» برساند.
2


در سال 1356 وزیر وقت پهلوی به من (فریدون هویدا) می گفت: چون تعداد سگ های ولگرد تهران خیلی زیاد شده، گزارشی به شاه داده تا از او اجازه اتلاف این سگ ها را بگیرد. موقعی که این اجازه صادر شد و می خواست مقدمات کار را فراهم کند، ناگهان شاه او را به قصر خود فراخواند و گفت: «فعلاً دست نگه دارید! چون خواهرم [شمس پهلوی] خیلی به حیوانات علاقه دارد و اگر از این کار مطلع شود مرا به درد سر خواهد انداخت. بهتر است مدتی صبر کنید تا او ماه اینده به اروپا سفر کند بعد کارتان را شروع کنید.»3




1. کتاب (دخترم فرح)، خاطرات فریده دیبا، صفحه 158.
2. همان، صفحه 117.
3. سقوط شاه (خاطرات فریدون هویدا، سفیر ایران در سازمان ملل متحد، ص86)